«جزر و مد» قربانی بی‌نظمی پلتفرم شد | منتظر ادامه سریال نباشید! واکنش تند حجت‌الاسلام قمی به جلد هم‌میهن: «رذالت خبری» به‌جای «رسالت خبری» اظهارات وکیل پژمان جمشیدی در خصوص سفر موکلش به ترکیه و گزارش روزنامه هم‌میهن (۶ آبان ۱۴۰۴) محمود پاک‌نیت: تداوم فعالیت گروه‌های مسجدی ضامن آینده هنر ایران است پژمان جمشیدی به ترکیه رفت + علت (۶ آبان ۱۴۰۴) خوراکیان: رسالت هنر متعهد، انعکاس حقیقت معارف اهل‌بیت(ع) است رسالت حوزه هنری، پرورش هنرمندان اخلاق‌مدار و انقلابی است تلاش وزارت ارشاد برای تقویت ارتباطات فرهنگی در شرایط تحریم رادیو تئاتر پس از چند دوره غیبت به جشنواره تئاتر فجر بازمی‌گردد «تنهاتر از من» در مسیر جهانی | حضور فیلم فریبا نادری در سه جشنواره بین‌المللی از پلی‌استیشن به پلتفرم | کراش باندیکوت به نتفلیکس می‌آید شبکه نمایش با فیلم‌های ضداستکباری به استقبال ۱۳ آبان می‌رود دواین جانسون به دنیای زوتوپیا پیوست مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (چهارشنبه، ۷ آبان ۱۴۰۴) حمید لولایی با «قلب تصادفی» در راه سینما یک جایزه و یک نامزدی بین المللی برای «شال سیاه» نگاهی به قسمت سوم سریال «بامداد خمار» مارگو رابی در فیلم ترسناک «روانی آمریکایی» فروش ۵ میلیاردی فیلم‌های «غریزه» و «بچه مردم»
سرخط خبرها

منطق بانوی صاحب خانه

  • کد خبر: ۱۲۶۲۹۷
  • ۲۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۶:۰۸
منطق بانوی صاحب خانه
وحید حسینی - داستان نویس

خانه محل آرامش است، ولی انگار تقدیر ما این بود که مستأجر آدم‌های بی منطق اعصاب خردکن باشیم! هر کدامشان هم با رفتار‌های غیرمنطقی - که رویارویی با آن نقطه ضعف من است - دست کم یک بار حالمان را بدجور گرفته بودند. اولین صاحب خانه، زنی میان سال بود که خشت اول حال گیری‌ها را گذاشت! قضیه به طلاق بانوی صاحب خانه از شوهرش برمی گشت.

گمانم تازه قرارداد اجاره را برای سال دوم تمدید کرده بودیم که سر و کله شوهر پیدا شد! آقا گویا با زن دیگرش زندگی می‌کرد و این خانه را زبانی و شفاهی در اختیار این یکی گذاشته بود تا از طریق اجاره دادن طبقات، امور خود و بچه هاش را بگذراند.

مرد یک روز آمد دم در واحد ما و گفت که زنش را طلاق داده و محترمانه از ما خواست خانه را تخلیه کنیم. ظاهرا می‌خواست به طرفش حالی کند اینجا چه کسی رئیس است! مقصر بنگاهی و زن بودند که به ما نگفته بودند سند خانه به نام شوهر است.

شاید هم تقصیر خود بی تجربه ام بود که تحقیق درست و حسابی نکرده بودم. بعد اتمام حجت آقای صاحب خانه، رفتم طبقه بالا سراغ بانوی صاحب خانه و گفتم همسرتان خواسته ما برویم، لطفا آن پول پیش را که بهتان دادیم پس بدهید.

زن با عصبانیت گفت حالا که شوهرم به شما گفته مرا طلاق داده، من هم پولتان را نمی‌دهم! عجبا! به ما چه ربطی داشت درگیری و مسئله شخصی بین آن لیلی و مجنون مسخره! مؤدبانه همین مفهوم را به طرف رساندم، اما حرف توی گوشش نمی‌رفت! روز‌های بعد، از یک طرف مرد فشار می‌آورد که خانه ام را خالی کنید و از طرف دیگر زن پولمان را پس نمی‌داد! حسابی کلافه و عصبی بودم.

احساس می‌کردم در یک زمین غصبی زندگی می‌کنم و این آزارم می‌داد! بالأخره آقای صاحب خانه خودش پولمان را داد و در فرصتی اندک، افتادیم دنبال خانه.

این بار صاحب خانه پیرزنی بود که از شوهر زمین گیرش مراقبت می‌کرد. شرط پیرزن این بود که زیاد بیرون نمانیم و نهایتا سر شب به خانه برگردیم! شرطی منطقی نبود، اما باز هم بی تجربگی کردم.

دخترش که طرف صحبت ما بود و گویا به علت ترس مادر از تنهایی، به ناچار مدتی آنجا بود، وانمود کرد که این شرط خیلی جدی نیست. خلاصه اش کنم؛ یک شب که دیروقت به خانه برگشتیم، پیرزن پشت در را انداخته بود و هر چه در زدیم باز نکرد تا ادب شویم! باید می‌گشتیم دنبال صاحب خانه بی منطق سوم تا من هم ثابت کنم خیلی بلد نیستم از زندگی درس بگیرم...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->